کمالو مجید
آنگاه زنی گفت: با ما از شادی و اندوه بگو.
و او پاسخ داد: شادی شما همان اندوه بی نقاب شماست
چاهی که خنده های شما از آن بر می آید،چه بسیار که با اشک های شما پُر میشود. وآیا جز این میتواند بود؟
هر چه اندوه درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر می شود. . . مگر کاسه ای که شراب شما را در بر دارد همان نیست که در کوره ی کوزه گر سوخته است؟؟؟ . . . مگر آن نِی که روح شما را تسکین میدهد، همان چوبی نیست که درونش را خراشیده اند...؟؟؟؟
هرگاه شادی میکنید، به ژرفای دل خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه ی شادی به جز سرچشمه ی اندوه نیست. . . و نیز هرگاه اندوهناکید باز در دل خود بنگرید تا ببینید براستی گریه ی شما از برای آن چیزی نیست که مایه ی شادی شما بوده است.
پاره ای از شما میگویید:((شادی برتر از اندوه است.)) وپاره ای دیگر می گویید:((نه، اندوه برتر است.)). . . اما من بشما میگویم که این دو از یکدیگر جدا نیستند.
این دو با هم می آیند،و هر گاه شما با یکی از آنها سر سفره می نیشینید،به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است.
براستی ،شما همچون ترازویی میان اندوه و شادی خود آویخته اید. . . فقط آنگاه که خالی هستید در یک ترازو آرام می مانید.
هرگاه که خزانه دار شما را برمیدارد تا زر و سیم خود را اندازه بگیرد، شادی و اندوه شما ناگزیر زیر و زَِبََر می شود. . .